آیا هنوز وقت آن نرسیده که با خدا آشتی کنیم ؟

ن : ف م

 

در نمـــــاز تـو خــدايا بـدنـم مي لــرزد

چون به لب نام تو آرم سخنم مي لرزد

يــادم از بــار گنـه آيد و سر منزل مرگ

وز غم اين ره بي توشـه تنم مي لرزد

 



:: موضوعات مرتبط: نمـاز،شـاهراه ارتباط با خـدا، شعر،جمله زیبا ، ،


ن : ف م

زندگي چقدر کوتاه است

 

وقتي به دنيا مي آييم، در گوشمان اذان مي گويند

و وقتي مي ميريم، برايمان نماز مي خوانند

زندگي چقدر کوتاه است

فاصله ي بين اذان تا نماز

 



:: موضوعات مرتبط: زندگی دنیوی و اُخروی ومرگ، شعر،جمله زیبا ، ،


ن : ف م

چقدر نمازمان مورد قبول خداوند واقع شده؟!

 

هر کس دوست دارد بداند که نمازش قبول شده یا نه،

ببیند که آیا نمازش او را از گناه بازداشته یا نه،

پس به هر اندازه ای که نمازش او را از گناه بازداشته،

بـه همــان انـدازه نمــازش قبـول شـده است.

امام صادق علیه السلام

 



:: موضوعات مرتبط: نمـاز،شـاهراه ارتباط با خـدا، داستــان،حـدیث،آیـــه، ،


ن : ف م

لطف و مهربانی خدا

در کنار شهري خارکني زندگي مي‌کرد که به شدت فقیر بود و تنها درآمدش خارهایی بود که به شهر می برد و به قیمت کمی می فروخت . روزي در ضمن کار صداي جمعيتي را شنید که با آرايش فوق العاده در حرکت بودند، براي تماشا به کناري ايستاد، دختر زيباي شاه را دید که به شکار مي‌رفت . در اين حين چشم جوان خارکن به جمال دختر افتاد و عاشق و بیقرار او شد .

از آن به بعد تمام فکر و ذکرش شده بود ازدواج با دختر شاه و هیچ نصیحتی بر او اثر نداشت . او را نزد عالمی بردند تا آگاهش کند . عالم گفت: «تو که از حسب و نسب و جاه و مال و شهرت و زيبائي بهره‌اي نداري پس مشغول عبادت شو شايد از اين راه به شهرت رسيده و گشايشي در کارت حاصل شود.»

خارکن پند عالم را به کار بست،‌ به مسجد ویرانه ای که نزديک شهر بود رفت و بساط عبادتش را جهت جلب نظر اهالي در آنجا پهن کرد . کم‌کم کثرت عبادت، او را در ميان مردم مشهور کرد، به تدریج ذکر خيرش دهان به دهان گشت و آوازه او به گوش شاه هم رسید و شاه با کمال اشتياق قصد ديدار او کرد و به کلبه‌ي خارکن آمد و با زيارت او به ارادتش افزوده شد، پادشاه سر سخن را با او باز کرد و کلام را به ازدواج کشيد و گفت: من مایلم که تو را به دامادي خود بپذيرم . صبح شد، مأموران شاه به مسجد آمدند و لباس دامادي را به او پوشاندند و خارکن را با عظمت به قصر بردند .

وقتي خارکن قدم به بارگاه شاه گذاشت و چشمش به آن همه عظمت افتاد، غرق در حيرت شد و ناگهان برق انديشه درون جان تاريکش را روشن کرد، با خود گفت: من همان جوان فقير و مستمندم، من همان خارکنم که بر اثر عبادت ريايي به اين مقام رسيدم، آه بر من، اگر به عبادت حقيقي و طاعت خالص اقدام مي‌کردم چه مي‌شدم؟ در غوغاي پر از آرايش ظاهري دربار، چشم دل خارکن باز شد، پاي از دربار بيرون گذاشت و به سوي نماز و عبادت واقعي و بندگي حقيقي خدا حرکت کرد .

وقتي نماز ريائي و ميان تهي و الفاظ بي‌معني اين گونه براي حل مشکل مدد کند، نماز واقعي و عبادات خالصانه، و طاعت بي‌ريا چه خواهد کرد؟



:: موضوعات مرتبط: نمـاز،شـاهراه ارتباط با خـدا، داستــان،حـدیث،آیـــه، ،
:: برچسب‌ها: داستان خدا, داستان زیبا, درباره خدا, داستان خارکن فقیر, نماز,


ن : ف م

پاداش اهمیت دادن به نماز

 

لطف و اکرام خداوند به نماز گزاری که به نمازش اهمیت می دهد:

عذاب قبــر از او دور مي شـود،

تنگدستـي او از بين برده مي شود،

از محاسبه روز قیامت محفوظ مي ماند،

به سـرعت برق از پل صـراط عبـور مي کند،

دفتر اعمال به دست راست او سپرده مي شود.

 



:: موضوعات مرتبط: نمـاز،شـاهراه ارتباط با خـدا، داستــان،حـدیث،آیـــه، ،
:: برچسب‌ها: نماز, حدیث درباره نماز, اهمیت دادن به نماز, لطف خدا, درباره نماز,


ن : ف م

چرا ما آدما فکر می کنیم همیشه فرصت هست؟!


توی حیاط بودم که يه مرتبه گوشيم زنگ خورد ... دوستم علیرضا بود . بهم گفت: شهاب؛ خبر داري سياوش تصادف کرده و مرده؟

خیلی تعجب کردم چطور ممکن بود آخه همين امروز عصر با هم بوديم . . . واقعا ناراحت شدم، به فکر فرو رفتم، اگه من جاي سياوش بودم چي مي شد؟ بايد چه کار ميکردم؟ ياد يه جمله کوتاه از مادرم افتادم که بهم گفت: شهاب؛ هيچ موقع حق کسي رو ضايع نکن . آخه حتي اگه يه خوشه گندم از بار کسي ناخواسته هم کم بشه تو اون دنيا بايد جواب پس بدي .  نمي دونم چي باعث شده بود اين همه به فکر فرو برم . با خودم گفتم بهتره برم دو رکعت نماز بخونم، اما يادم اومد که بلد نيستم . يواش يواش ترس برم داشت که الان دوستم چي مي کشه؟

گفتم بهترين کار اینه که براش دعا کنم . براش طلب آمرزش کنم ... که يه مرتبه يه چيزي به مغزم رسيد اگه من جاي دوستم مرده بودم کدوم کارم جالب بوده که خدا منو ببخشه؟ داشتم کم کم مي لرزيدم، اما لرزيدنم براي سرد بودنه هوا نبود ...

ياد يه حرف قشنگ از پدرم افتادم که گفت: شهاب جان، پسرم، بترس از روزي که دست خالي بري پيش خدا، برو یه دو رکعت نماز بخون، استغفار کن . اما من هميشه در جوابش مي گفتم که من با دلم با خدا در ارتباطم . نماز که زوري نمي شه .

هميشه احساس ميکردم خدا منو دوست داره . گفتم رسم معرفت نيست که يه تشکر خشک و خالي نکنم . رفتم وضو گرفتم . نشستم رو سجاده بدون اينکه نمار بخونم، آخه بلد نبودم . سرم رو گذاشتم زمين و خالصانه دعا کردم که خدايا اگه منو دوست داري يه کاري کن يه وقت کوچيک بزارم براي نماز . کاري کن دست خالي نيام پيشت .

چهل روز گذشت بالا سر قبر دوستم هستم . خدا رو شکر مي کنم که من جاي اون نيستم و يه فرصت دارم . بد نيست چند وقت يه بار سري به قبرستون بزنيم هر چي باشه خونه آخرمونه .



:: موضوعات مرتبط: زندگی دنیوی و اُخروی ومرگ، داستــان،حـدیث،آیـــه ، ،
:: برچسب‌ها: داستان, درباره مرگ, خدا, نماز, داستان مرگ در همین نزدیکی,


ن : ف م

حقيقت نماز

 

"مثل الصلاة مثل عمود الفسطاط، اذا ثبت العمودثبتت الاطناب و الاوتاد و الغشاء،
و اذا انکسر العمود لم ينفع وتد و لا طنب و لاغشاء"

مثل نماز مانند مثل ستون خيمه است،

هرگاه ستون ثابت باشد،

طنابهـا و ميخهــا و پرده هــا ثـابت و سـودمند خــواهنــد بــود

و هرگاه ستون را بکشند و در هم فرو ريزد، نه ميخ نافع است

و نــه ريسمــان سـودي دارد و نـه پـــرده اثـر خـواهــد داشت

«حضرت محمد صلی الله علیه و آله»

 



:: موضوعات مرتبط: نمـاز،شـاهراه ارتباط با خـدا، داستــان،حـدیث،آیـــه، ،
:: برچسب‌ها: حدیث, حدیث نماز, نماز, حقیقت نماز, نماز ستون دین, نماز,


ن : ف م

حکایتی پندآموز


ماجراى زير را از کتاب «خزائن» مرحوم علامه نراقى (رحمت الله عليه) بيان مى‏کنم . ايشان اين حکايت را از زبان يارى صديق و دوستى مورد اعتماد چنين بازگو مى‏نمايد:

«در ايام جوانى با پدرم و جمعى از دوستان، هنگام عيد نوروز، ديد و بازديد مى‏کرديم . براى ديدار يکى از آشنايان به طرف خانه‏اش - که نزديک قبرستان بود - رفتيم . گفتند:خانه نيست . يکى از همراهان، پيشنهاد کرد که براى رفع خستگى و زيارت اهل قبور، سرى به قبرستان بزنيم . وقتى به آنجا رسيديم، يکى از رفقا به شوخى رو به قبرى کرد و گفت: اى صاحب قبر! در اين روز عيد به ديدار تو آمديم؛ از ما پذيرايى نمى‏کنى؟ ندايى برخاست که هفته ديگر همگی ميهمان من هستيد!

همگى شگفت ‏زده شديم و گمان برديم که تا هفته آينده بيشتر زنده نيستيم . به سروسامان دادن کارهاى خود پرداختيم؛ امّا در روز موعود از مرگ خبرى نشد . با هم به سر همان قبر رفتيم؛ گفتيم: شايد منظور چيزى غير از مردن بوده است .

يکى از دوستان گفت: اى صاحب قبر! به وعده خود وفا کن . صدايى آمد: بفرماييد!

ناگهان، باغى در نهايت طروات و صفا، درختان سر به فلک کشيده، انواع ميوه‏ها، نهرهاى جارى و مرغان خوش الحان، نمايان گشت . در وسط باغ به عمارت با شکوهى رسيديم که شخصى در نهايت زيبايى آنجا نشسته و جمعى ماهرو، کمر به خدمت او بسته بودند، چون ما را ديد، از جا برخاست و خوش آمد گفت و از اينکه هفته گذشته مجاز به پذيرايى نبود، پوزش خواست . پس از ساعتى که با طعامها و شربتهاى گواراى آن سامان از ما پذيرايى شد، تا بيرون باغ بدرقه ‏مان کرد .

پدرم در هنگام خداحافظى از او پرسيد: شما کيستى که از چنين دستگاه گسترده‏اى بهره‏مندى؟ فرمود: من کاسب فلان محله هستم و به دو سبب بدين مقام دست يافتم: هرگز در کسبم کم‏ فروشى نکردم و ديگر هيچگاه نماز اول وقت را ترک نگفتم».

 



:: موضوعات مرتبط: نمـاز،شـاهراه ارتباط با خـدا، داستــان،حـدیث،آیـــه، ،
:: برچسب‌ها: نماز, درباره نماز, نماز اول وقت, داستان درباره نماز, داستان, نماز,


ن : ف م

هیچ طاعت نیست بهتر از نماز

 

قابل درگاه حي بي نياز

هيچ طاعت نيست بهتـر از نمـاز

 
اين عبـادت مـايـه قرب خـداست

مــونس شب هـاي تـار انبياست

 
اين عبـادت مـايـه غفـران ماست

نـاجـي و کفـاره عصيـان مـاست
 

چون شدي آمــاده غسل و وضو

از معاصي دست و دل اول بشو

 
خـويش را خـالي، تـو از تزوير کن

پس بلند آوازه تکبير کن
 



:: موضوعات مرتبط: نمـاز،شـاهراه ارتباط با خـدا، شعر،جمله زیبا ، ،
:: برچسب‌ها: شعر, شعر درباره نماز, درباره نماز, نماز, خدا, شعر زیبا درباره نماز,


ن : ف م

امید بخش ترین آیه

 

حضرت على عليه السلام روزى رو به سوى مردم کردند و فرمودند: به نظر شما اميد بخش ترين آيه قرآن کدام است؟

(بعضى گفتند: خداوند هرگز شرک را نمى بخشد و پائين تر از آن را براى هر کس که بخواهد مى بخشد (سوره نساء آيه 48)

امام فرمود: خوبست ولى آنچه من مي خواهم نيست.

بعضى گفتند: هر کس عمل زشتى انجام دهد يا بر خويشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحيم خواهد يافت (سوره نساء آيه 110)

امام فرمود: خوبست ولى آنچه من مى خواهم نيست.

بعضى ديگر گفتند: اى بندگان من که دراثر گناه، بر خويشتن زياده روي کرده ايد، از رحمت خدا مايوس نشويد در حقيقت‏ خدا همه گناهان را مى‏آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است (سوره زمرآيه53)

امام فرمود: خوبست ولي آنچه من مى خواهم نيست.

بعضى ديگر گفتند: پرهيزکاران کسانى هستند که هنگامى که کار زشتى انجام مى دهند يا به خود ستم مى کنند به ياد خدا مى افتند، از گناهان خويش آمرزش مى طلبند و چه کسى است جز خدا که گناهان را بيامرزد (سوره آل عمران آيه 135)

باز امام فرمود: خوبست ولى آنچه من مى خواهم نيست.

در اين هنگام مردم همهمه کردند و گفتند: به خدا سوگند ما آيه ديگرى در اين زمينه سراغ نداريم.)

امام فرمود: از حبيب خودم رسول خدا شنيدم که فرمودند: اميد بخش ترين آيه قرآن اين آيه است: (سوره هود آيه 118)

 

نماز را در قبل و بعد از ظهر و بخشي از شب به پادار

که خوبي ها، بدي ها را نابود مي کند

اين تـذکـــري است بـــراي آنـان کـــه اهـل تـذکـرنـد.

 

و فرمود: اى على! آن خدايى که مرا به حق مبعوث کرده و بشير و نذيرم قرار داده يکى از شما که برمى‏خيزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش مى‏ريزد، و وقتي با قلب خود متوجه خدا مى‏شود از نمازش کنار نمي ‏رود مگر آنکه از گناهانش چيزى نمى‏ماند، و مانند روزى که متولد شده پاک مى‏شود، و اگر بين هر دو نماز گناهى بکند نماز بعدى پاکش مي‏کند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد.

بعد فرمود: يا على جز اين نيست که نمازهاى پنجگانه براى امت من حکم نهر جارى را دارد که در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع کسى که بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشويد؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همين حکم را دارد.

 



:: موضوعات مرتبط: نمـاز،شـاهراه ارتباط با خـدا، داستــان،حـدیث،آیـــه، ،
:: برچسب‌ها: داستان زیبا درباره نماز, نماز, امید بخش ترین آیه, امام علی(ع),


ن : ف م

با خدا قدری صمیمی تر شویم


بايد اي دل اندكــي بهتر شـويم

     يا نه ، اصلاً آدمــي ديگر شـويم

          از همين امــروز ، هنگام نمــــاز

               با خدا قدري صميمي تر شويم

                    مثــل رويــاي درخت و روح گــل

                         زير احساسات باران ، تر شـويم


«سيد حسن ثابت محمودي»



:: موضوعات مرتبط: نمـاز،شـاهراه ارتباط با خـدا، شعر،جمله زیبا ، ،
:: برچسب‌ها: شعر زیبا درباره نماز, نماز, خدا, صمیمی, سید حسن ثابت محمودی,


ن : ف م

نماز و حضور خدا


اگر ما نمازمان را نخوانیم،


گر چه خداوند در کنار ماست،


ولی ما متوجه حضور او نخواهیم شد ...

 



:: موضوعات مرتبط: نمـاز،شـاهراه ارتباط با خـدا، شعر،جمله زیبا ، ،
:: برچسب‌ها: جملات زیبا درباره نماز, نماز, خدا, حضور خدا, جمله زیبا درباره نماز,


ن : ف م

لیس لک ربا


خداوند به کســــاني که نماز نمي خوانند.براي هر نماز ندا ميدهــــ
د:


زمانيکه بنده ي خــــــدا نماز صبح نخواند به او ندا مي آيد:
يا خاسر

يعني اي زيانکار. اي ضـــــــرر کرده...

 

زمانيکه بنده ي خـــــدا نماز ظهر را ترک کند ندا مي آيد: يا غادر

يعني اي عهد شکن يا اي حيله گر...

 

زمانيکه بنده ي خـــــــدا نماز عصر نخواند ندا مي آيد: يا فاجر

يعني اي گناهــــــــــکار...

 

زمانيکه بنده ي خدا نماز مغرب نخواند ندا مي آيد: يا کافر

يعني اي ناســــــــپاس...

 

زمانيکه نماز عشا ترک شود ندا مي آيد:لَيسَ لَکَ رَبا

براي تو خدايي نيست ...!

 



:: موضوعات مرتبط: نمـاز،شـاهراه ارتباط با خـدا، داستــان،حـدیث،آیـــه، ،
:: برچسب‌ها: مطالب زیبا درباره نماز, خدا, نماز, لیس لک ربا, ترک نماز, بنده, گناهکار,


ن : ف م

گفتگوي خالق مهريان با بنده غافل

 

خدا : بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعته .

بنده : خدایا ! برام مشکله نیمه شب بیدار شم .

خدا : بنده ی من پس فقط  دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان .

بنده : خدایا سه رکعتم زیاده .

خدا : بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان .

بنده : خدایا ! خیلی خستم ! حوصله ندارم .

خدا : بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله .

بنده : خدایا ! من در رختخوابم اگه بلند شم خواب از سرم می پره !

خدا : بنده ی من همونجا که دراز کشیدی تیمم کن و بگو یا الله .

بنده : خدایا هوا سرد است ! نمی تونم دستامو از زیر پتو در بیارم .

خدا : بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برات حساب می کنیم .

بنده اعتنایی نمی کنه و می خوابه.

خدا : ملائکه ی من ! ببینید من با اینکه اینقدر ساده گرفتم اما او خوابید ...

چیزی به اذان صبح نمانده ، او رو بیدار کنین

دلم براش تنگ شده ، خیلی وقته با من حرف نزده .

ملائکه : پروردگارا ! بیدار نمی شه !

خدا : در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست .

ملائکه : خداوندا ! دوباره او را صدا زدیم ، اما بیدار نمی شه .

خدا : الان آفتاب طلوع میکنه ، بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا میشه .

ملائکه : خداوندا نمی خوای با او قهر کنی؟

خدا : نه ، هرگز ، من هیچوقت با بنده ام  قهر نمی کنم ،

آخه اون جز من کسی رو نداره ... شاید توبه کنه ...

من منتظرش می مونم ... اون بالاخره برمی گرده ...

بنده ی من تو به هنگامی که با من سخن می گویی من آنچنان گوش فرا میدهم

که انگار فقط تو را دارم اما

تو چنان از من غافلی که گویا صدها خدا داری .

 



:: موضوعات مرتبط: یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، گفتگوی خالق و مخلوق، ،
:: برچسب‌ها: گفتگوی خالق و مخلوق, خدا, بنده, نماز, خدای مهربان, بنده غافل,


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 26 صفحه بعد